دیدار اخیر دردآور خانواده شهدای بیگناه جمعه خونین زاهدان با مولانا عبدالحمید در مسجد مکی و یادآوری داغ “همیشه تازه” خانواده شهدا و مجروحین جمعه خونین زاهدان و بخصوص مادر نازنین خدانور لجه ای که با او صحبت کرده بودم و داغ جگرسوز و ضجه ها و ناله های معصومانه و غریبانه اش هنوز بر دل من سنگینی می کند، مرا وادار به این نوشته تاریخی کرد.
لذا ناچارم با اشاره به ویدئوی رای دادن مولوی عبدالرحمن سربازی (ملازهی) امام جمعه چابهار, خاطرات بیش از ۴۵ سال پیش را نیز برای ثبت در تاریخ بازگو کنم.
قبل از انقلاب بنده دانشجوی پزشکی در تهران بودم و مولوی عبدالرحمن را از بطن ورودش به چابهار می شناختم؛ زیرا این عموی من (حاج یوسف دوشوکی) بود که به او خانه داد و حمایت مالی فراوان کرد. سه بار در ماه های مهر, آبان و آذر سال ۵٧ به منزل مولوی عبدالرحمن رفتم و از او خواستم با انقلاب همراهی کند. هر سه بار وی به من گفت که خمینی همان “خر دجال” است که دنیا را به هم می ریزد و به من نصیحت کرد دست از طرفداری از او ” به گفته وی خر دجال” بردارم. عجبا بعد از انقلاب وقتی ثابت شد آن جمله مولوی عبدالرحمن درست از آب درآمده بود, ما مخالف شدیم و ایشان به شدت طرفدار رژیم.
در انتخابات مجلس و خبرگان ماه گذشته (١١ اسفند ماه ۱۴۰۲) که مردم منطقه غرق در سیلاب بودند و مردم بلوچ انتخابات را تحریم کرده بودند, مامورین رژیم جمهوری اسلامی ایران صندوق رای ویژه ای را به خدمت ایشان بردند تا خدای ناکرده قدم رنجه نفرمایند. ایشان هم بر خلاف اکثریت مردم بلوچ (بر طبق این ویدئو), گفتند “مشارکت فعال” در انتخابات وظیفه هر فرد ایرانی است و این امر مهم (رای دادن) مورد تاکید و تایید مقام معظم رهبری است و این یک دین است بر گردن ما” تا منتخبین خدمتگزاران خوبی برای نظام باشند. آن هم بعد از جمعه های خونین زاهدان و خاش و ۴۵ سال ظلم و تبعیض و اعدام و کشتار و زندانی و شکنجه و ستم بی حد و اندازه. حال از آن حقیقت تلخ “خر دجال بگذریم”؛ که انسانهای زیادی در عرض این چهار دهه رنگ عوض کردند.
می دانم در بلوچستان افراد بغایت مذهبی طرفدار مولوی عبدالرحمن، بنده را به خاطر انتقاد از تمکین ایشان “به دستور مقام معظم رهبری” برای رای دادن، آن هم زمانی که مردم منطقه در سیلاب دشتیاری در حال غرق شدن بودند، نکوهش میکنند اما حقیقت تلخ برای نسل برباد رفته جوان و نسل های بعدی بدون ترس از نکوهش و انتقاد و حتی لعن و نفرین انسانهای ساده لوح و متعصب, باید گفته شود و به دور از هر نوع فرصت طلبی تهوع آور رایج در بین سیاسیون منفعت طلب، متقبل هزینه آن نیز باید شد.
می خواهید هر جور بنده را قضاوت کنید, مهم نیست. اما بنده سکوت را در این شرایط (سیل دشتیاری؛ ملاقات خانواده های صدها تن شهید و زخمی جمعه های خونین زاهدان و خاش و صدها هموطن شهید و صدها اعدامی بلوچ و تجاوز و ظلم و بیرحمی بی حد) و تعریف و تمجید و تشویق و تمکین مولوی عبدالرحمن به رای دادن در چنین شرایطی را خیانت به تاریخ بلوچستان می دانم. قضاوت با شما و نسل های آینده است.
در ضمن بیش از نیم قرن پیش امثال من و موسی سعیدی و فیض محمد امانی و بسیار از خویشاوندان و نزدیکان من نه تنها مرید فرمانبردار مولوی عبدالرحمان بودیم, بلکه به نوعی ایشان حق “دامادی” بر گردن ما دارد یا حداقل آن زمان داشت چون بعد از آن همسرهای دیگری از نقاط دیگر ایران “گرفته است” اما بهر حال ایشان حق “دامادی”, استادی”, و “مرادی” بر گردن ما دارند ولی حقیقت و تاریخ بالاتر از همه اینها و امثال من و مولوی عبدالرحمان است و متاسفانه من هم اهل خودسانسوری نیستم که اعتراف می کنم خود عذابی است الیم.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
پنجشنبه ٩ فروردین ١۴٠٣
Be the first to comment