نمیدونم در حال سپری کردن چندمین قسط از سریال قطعی آب شرب دهستان بزرگ جکیگور شهرستان راسک هستیم اما میدونم که بعد از قحط سالی چند ساله و عدم بارندگی کافی و خشکیدن ذخایر زیر زمینی آب، بارش باران آرزویی شیرین و دوست داشتنی برای آدمیزاد است اما داستان ما فرق میکند هر بار با دیدن لکه ای ابر دلهره و اضطراب وجودمان مان را میگیرد و نگرانی از قطعی آب که سریالیست طولانی خواب از چشم می رباید و تا روزی که مسئولین روستایی از خواب بیدار شوند.
هر روز با نگرانی منتظر حادثه ای دردناک از جنس مرگ کودکانمان که برای رفع عطش به رودخانه می روند هستیم تا شب اگر روزمان به خیر گذشته باشد با لب تشنه شکر خدا را بجا میاریم تا روز بعد و استرس و اضطراب و نگرانی های روز بعد اما گویا برای من جکیگوری باید تنها آرزویم شواریی دلسوز دهیاری فداکار و سیلابی بدون شکستن لوله های آبرسانی باشد چون حقیقتا فرصتی جز این آرزوها برایم باقی نمی ماند.
وقتم پر است گالن به دوش با پای پیاده اینطرف و آنطرف برای بیست لیتر آب که زن و بچه ام بتوانند وضو بگیرن برای انجام فریضه الهی مسلما با پای پیاده در شهری که هیچ آبی ندارد شاهکار است که بتوانم فقط آب وضو برای خانواده پیدا کنم شستشو و آشپزی بماند.
اما در این میان دو تانکر جهت آبرسانی از طرف مسئولین در نظر گرفته شده است اما با این سوء مدیریت، تانکر فقط و فقط به افراد خاصی از روستا اختصاص داده شده است.
امروز یک هفته میگذرد و نیست روزی که پیگیری یک تانکر آب نباشم اما نه تلفن جواب میدن و نه در ملاقات حضوری کاری میکنند.
سوء مدیریت از سوی فرمانداری و عدم پیگیری باعث شده تا همان مقدار آب کمی هم که اختصاص داده شده به دست مردم نرسد و کسانی که در روستا قدرت بیشتری دارند آب فقط بین کسانی که خود انتخاب می کنند، تقسيم می شود.
Be the first to comment