“بله برادر جان، ما زیاده‌خواهیم!” 

حسن روحانی، رییس‌جمهور ایران گفته است:« سوخت‌بری و کولبری در شأن مردم ایران نیست»

چند روز پیش با یکی از سوخت‌بران در منطقه‌ی سراوان گفتگو می‌کردم. از او خواستم تا در یک برنامه تلویزیونی حاضر شود و درباره‌ی وضعیت خودش و دیگر هموطنانی که به این کار مشغول هستند صحبت کند. حاضر نشد. گفت:« اینجا هرکسی که حرف بزند را سر به نیست می‌کنند. من زن و بچه دارم و مادرم و دو خواهرم هم با من هستند. راضی نشو که اینها بی‌کس بمانند»

نظر او را درباره‌ی صحبت حسن روحانی پرسیدم. گفتم رییس‌جمهور گفته کولبری و سوخت‌بری در شأن مردم ایران نیست. خندید و گفت:« حرف زیاد می‌زنند این مسئولین. گوش ما دیگر پر است از این چیزها. خودشان هم می‌دانند که دروغ می‌گویند و نه خواسته‌اند و نه می‌خواهند کاری برای ما بکنند»

گفتم:«برخی می‌گویند شغلهای دیگری هم هست، اما شما دنبال سود بیشتری هستید»

چند ثانیه مکث کرد و گفت:« بله برادر جان، ما زیاده خواهیم. ما از سر شکم سیری سینه‌ی‌مان را هر روز جلوی گلو میگذاریم. سالها در به در دنبال یک شغل بودم. هر جایی رفتم. همه‌جا دست رد به سینه‌ام زدند. قبلا گاهی می‌شد برای عملگی بروم سر کار. هفته‌ای یک روز یا اگر شانس می‌آوردم دو روز. هفت نفر را باید نان بدهم. پول نان خالی هم نمی‌شد. آنقدر قرض گرفتم که دیگر روی بیرون رفتم از خانه را هم نداشتم. هر مسئولی هم که آمد رفتم و نامه دادم که بی‌کارم. هیچ به هیچ. زنم چند جا سپرده بود برای کار. یک روز یکی از اقوام زنم زنگ زد و گفت گازوئیل می‌برد و برای شاگردی یک نفر را می‌خواهد. در وانت‌اش نشستم و چند بار بردیم. بد نبود. شکم بچه‌ها سیر می‌شد. فقط همین. نه رخت و نه لباسی می‌توانستم برایشان بخرم. بار چندم که رفتیم در جاده، تیراندازی کردند. صاحب بار که راننده بود تیر خورد و زمین‌گیر شد. وانت‌اش را به من سپرد. من بودم و همین وانت و هفت‌سر نون‌خور در خانه بعلاوه‌ی خانواده‌ی صاحب‌کارم که چشمشان به همین پولی بود که من در بیاورم. تا چند وقت پیش ماهی ۳ تا ۴ بار می‌بردم و روزگارمان می‌گذشت. الان دیگر اجازه نمی‌دهند. فقط آدمهای خاصی اجازه دارند بار ببرند. باز خانه‌نشین شدم. روزها می‌روم این‌طرف و آنطرف شاید برای عملگی بخواهند. اما خبری نیست. شرمنده بر می‌گردم خانه و روزگارمان همین است. بله برادر جان، ما زیاده خواهیم»

(بخشهایی از گفتگو با اجازه‌ی خود ایشان منتشر شده است)

متن برگرفته از کانال تلگرامی روزنامه‌نگار، “مهدی نخل‌احمدی”

Be the first to comment

Leave a Reply

Your email address will not be published.


*