بلوچ درد و زیبایی بە خدانور لجه ای
شعر: رابوون روژهەلات
ترجمە: کامیل نجاری
بر زخم خود رقصید و غرق دردهای خانەاش بود
در بندر اندوە ژرفش، زورق غم لانەاش بود
در آسمان هرشبش، صد پنجرە رویید، روشن
اما دريغا! هر شب اندوهی دگر، کاشانەاش بود
با یاد خاک، رقصی زمستی ساز کردە، آسمانی
یاد خیابانی گرامی باد! کە پیمانەاش بود
بند طلسم تلخ شب، آن فصلهای ناب دستانش
یزدان نور، در روز غمها، ساقی میخانەاش بود
با هر سرود، ماه بلوچی در نگاە دختری شد
دستان زنجیری، تقاص رقص چون پروانەاش بود
او بر طریق شعلەها رقصید و بر راە خطرها
گیسوی زنهای خیابان، مست دست شانەاش بود
خلق بلوچ آتش و خیل بلوچ درد و افغان!
تکرار کن لحنی، کە خونی از تن افسانەاش بود
یک مرد روشن، از سر هر کوچە بیرقها ز آتش
هر صفحە از خونش، شعار وادی دردانەاش بود
Be the first to comment