نشانه رفتن هویت ملی بلوچستان با سیاست نرم؛ از استعمار بریتانیا تا جمهوری اسلامی ایران

✍نگبهت بلوچ

در دهه‌های اخیر، جمهوری اسلامی ایران با به‌کارگیری الگوهایی از سیاست‌های نرم و فرهنگی که ریشه در تجربه استعمار بریتانیا دارد، تلاش کرده است تا هویت ملی بلوچستان را تضعیف و کنترل کند. این سیاست‌ها که در ظاهر با عنوان «توسعه»، «همگرایی ملی» و «یکپارچگی فرهنگی» معرفی می‌شوند، در عمل همان الگوی تاریخیِ «استعمار از درون» را بازتولید می‌کنند؛ سیاستی که هدف نهایی‌اش، هم‌زمان جذب ملت‌ها در قالب هویت اسلامی‌ـ‌پارسی تحمیلی و حذف هویت واقعی آنان از طریق انکار زبان، تاریخ و مالکیت جمعی‌شان است.

بریتانیا در دوران استعمار مستقیم خود، به‌ویژه در هند و شرق آفریقا، از «سیاست نرم» بهره می‌برد و با ابزارهای فرهنگی و آموزشی، ذهنیت مردم را تغییر داده و پیوندهای ملی آنان را تضعیف می‌کرد تا سلطه‌اش پایدار بماند. جمهوری اسلامی ایران نیز با شیوه‌ای مشابه در بلوچستان عمل می‌کند؛ با وجود آنکه قانون اساسی ایران زبان‌های محلی را به رسمیت می‌شناسد، زبان فارسی را «زبان ملی» معرفی کرده و مدرسین محلی زبان بلوچی را تهدید، بازداشت و سرکوب می‌کند. در کنار آن، از طریق تقسیم‌بندی‌های اداری و کنترل منابع طبیعی، هویت تاریخی و حافظه جمعی مردم بلوچ را تضعیف کرده است.

سیاست نرم حکومت تنها در حوزه فرهنگی متوقف نمانده است. تقسیم جغرافیایی بلوچستان به چند استان — از هرمزگان تا کرمان و خراسان جنوبی — بخشی از همین الگوی کنترل نرم است. با این تقسیمات، پیوستگی تاریخی و اقلیمی بلوچستان از بین رفته و مدیریت سیاسی، اقتصادی و اداری از دست مردم بلوچ خارج شده است. در نتیجه، تصمیم‌گیری درباره معادن، سواحل و منابع طبیعی در اختیار نیروهای غیربومی و حاکمیت قرار گرفته است.

در کنار این ساختار، انتقال ثروت از بلوچستان به مراکز قدرت از طریق واگذاری معادن و بنادر به شرکت‌ها و نهادهای حکومتی و نظامی، چهره‌ دیگر این سیاست است. مردمی که صاحبان اصلی زمین و دریا بوده‌اند، امروز در موقعیت حاشیه‌نشینی قرار گرفته‌اند. نتیجه آنکه ملت بلوچ به‌جای سهم در توسعه و مدیریت سرزمین خود، با فقر، اعدام، بازداشت، محرومیت، تصرف اراضی و نابودی محیط زیست روبه‌روست.

این روند را می‌توان شکل بومی‌شده‌ای از همان سیاست استعمار نرم دانست؛ سیاستی که در آن، دولت به جای توپ، از ابزار زبان، رسانه، آموزش، تقسیمات اداری و حتی مذهب برای تثبیت سلطه استفاده می‌کند، اما هم‌زمان با اعمال خشونت نظام‌مند، قتل‌های ناشناس و حذف کردن فعالان و حافظان حافظه تاریخی مردم بلوچ، به‌ویژه فعالان مدنی مانند «ملاکمال صلاح‌زهی»، اقدام به حذف و تضعیف ملت بلوچ می‌کند. هدف نهایی نه فقط تسلط اقتصادی، بلکه حذف تدریجی حافظه‌ ملی بلوچستان و تضعیف انسجام اجتماعی آن است. حافظه‌ای که در زبان، شعر، موسیقی و نام مکان‌ها زنده مانده است.

در روزهای اخیر، افزایش تولید محتواهای فرهنگی به زبان فارسی در رسانه‌های رسمی و غیررسمی بلوچستان، دعوت اجباری به جشن‌های حکومتی و سانسور اسطوره‌های ملی بلوچ در فضاهای عمومی، بخشی از همان پروژه‌ تسخیر فرهنگی است که پیش‌تر استعمارگران اروپایی با نام «تمدن‌سازی» توجیه می‌کردند.

جمهوری اسلامی ایران، همچون بریتانیا در قرن نوزدهم، آموخته است که سلطه‌ پایدار نه با زور مستقیم، بلکه با تغییر ذهن و زبان ممکن است. سیاست نرم، ساکت و پیوسته است؛ اما آثارش عمیق‌تر از هر خشونت حکومتی و سرکوب امنیتی است، زیرا ملت‌ها را از درون تهی می‌کند. اکنون در برابر این سیاست، تنها آگاهی مدنی و بازگردانی فرهنگ، رسوم و زبان بلوچی به شکل ناب و اصیل خود می‌تواند سپری در برابر فراموشی و سلطه باشد. حفظ و گسترش زبان بلوچی در آموزش، رسانه و هنر نه فقط یک خواست فرهنگی، بلکه ضرورتی سیاسی برای بقا و کرامت ملت بلوچ است.

Be the first to comment

Leave a Reply

Your email address will not be published.


*