رقابت آمریکا و چین؛ چرا پاکستان به میدان معامله و بلوچستان به گره بحران بدل شده است؟

✍سانیا میربلوچ

تحولات اخیر پیرامون پاکستان، از فشار آمریکا برای ایفای نقش در پروژه‌های نظامی فرامنطقه‌ای تا فعال‌شدن دوباره کانال‌های امنیتی واشینگتن_اسلام‌آباد را نمی‌توان جدا از رقابت راهبردی آمریکا و چین تحلیل کرد. آنچه در ظاهر با نام غزه، ثبات منطقه یا همکاری امنیتی مطرح می‌شود، در واقع بخشی از جنگ موقعیت‌ها در آسیای جنوبی و پیرامون ایران است.

پاکستان نه یک بازیگر مستقل، بلکه یک ابزار ژئوپلیتیک مصرف‌شونده در معادلات قدرت‌های بزرگ بوده است. آمریکا در دوره‌های مختلف، از جنگ سرد تا «جنگ با تروریسم»، از پاکستان استفاده کرده و سپس آن را رها کرده است. امروز نیز، با تشدید رقابت با چین، واشینگتن بار دیگر به موقعیت جغرافیایی پاکستان بازگشته است؛ نه به‌دلیل ثبات یا مشروعیت این کشور، بلکه صرفاً به‌دلیل جغرافیا.

موقعیت پاکستان در اتصال با آسیای جنوبی، آسیای مرکزی، خلیج و مرزهای شرقی ایران، آن را به نقطه‌ای کلیدی برای مهار چین و اعمال فشار غیرمستقیم بر ایران تبدیل کرده است. در این چارچوب، تحولات پاکستان را باید بخشی از پازل بزرگتر محاصره ژئوپلیتیکی ایران دید، نه صرفاً یک پرونده داخلی یا مرتبط با فلسطین. بندر گوادر، قلب پروژه چین در کریدور اقتصادی چین_پاکستان (CPEC)، اکنون به کانون رقابت مستقیم آمریکا و چین بدل شده است. برای چین، گوادر مسیر دسترسی به آب‌های آزاد و کاهش وابستگی به تنگه مالاکاست؛ اما برای آمریکا، این بندر یک تهدید ژئوپلیتیک محسوب می‌شود که باید مهار یا بی‌اثر شود.

در این میان، بلوچستان بدون رضایت مردم بومی، تحت شدیدترین نظامی‌سازی و با حذف کامل اراده محلی، به میدان رقابت قدرت‌های جهانی تبدیل شده است. این وضعیت نه‌تنها بحران بلوچ را حل نکرده، بلکه آن را بین‌المللی‌تر و انفجاری‌تر کرده است. بلوچستان در این میان نه حاشیه، بلکه مرکز بحران است؛ بحرانی که تا حل نشود، هیچ پروژه بین‌المللی به ثبات نخواهد رسید. طرح‌هایی مانند «نیروی ثبات‌بخش بین‌المللی در غزه» بیش از آنکه دغدغه صلح داشته باشند، ابزار بازچینی امنیتی آمریکا هستند. فشار بر پاکستان برای مشارکت در چنین پروژه‌هایی، بخشی از تلاش واشینگتن برای سنجش میزان تبعیت ارتش پاکستان، باز کردن کانال‌های نفوذ جدید و ایجاد موازنه در برابر چین است.

اما واقعیت این است که ارتشی که در بلوچستان به سرکوب ساختاری متهم است، نمی‌تواند در هیچ نقطه‌ای نقش «ثبات‌بخش» ایفا کند. این تناقض، مشروعیت هرگونه مشارکت بین‌المللی پاکستان را به‌طور جدی زیر سؤال می‌برد. در این رقابت، ایران نیز یکی از اهداف غیرمستقیم است. افزایش نفوذ آمریکا در گوادر به‌معنای فشار امنیتی بر شرق ایران است و بی‌ثباتی در بلوچستان شرقی نیز مساوی با سرریز ناامنی به کل منطقه خواهد بود.

آنچه امروز بیش از هر چیز آشکار شده، شکست ساختاری دولت پاکستان است؛ دولتی ناتوان در حل بحران‌های داخلی، وابسته به قدرت‌های خارجی و گرفتار در رقابت‌هایی فراتر از توان و ظرفیت خود. برای ملت‌های تحت ستم در منطقه، از بلوچ‌ها گرفته تا قربانیان سیاست‌های مداخله‌گرانه اسلام‌آباد، هر نشانه‌ای از انزوای بین‌المللی یا تزلزل این ساختار، نه یک حادثه تصادفی، بلکه پیامد طبیعی دهه‌ها سرکوب و بی‌ثبات‌سازی است.

پاکستان امروز نه قربانی رقابت قدرت‌ها، بلکه محصول انتخاب‌های سرکوبگرانه و وابسته خود است. رقابت آمریکا و چین، غزه، گوادر و فشار بر ایران، همگی در نهایت به یک نقطه مشترک می‌رسند: دولتی که حقوق ملت‌های بومی خود را نادیده می‌گیرد، دیر یا زود به میدان بازی دیگران تبدیل می‌شود.

Be the first to comment

Leave a Reply

Your email address will not be published.


*