✍ مراد بلوچ
از «یوسف شهلیبر»، کودک پنجسالهای که با گلوله مستقیم نیروهای نظامی جان باخت، تا «محمد خالقی»، کودک ۱۳ سالهای که پیکرش در چابهار به شکلی فجیع پیدا شد، یک خط مشترک کشیده میشود؛ خطی از خشونت، بیپاسخماندن و تکرار تراژدی برای کودکان بلوچ.
محمد خالقی فقط یک نام در میان خبرها نیست. او نماد یک فاجعه عمیق و تکرارشونده است؛ قتلی هولناک که با سوزاندن پیکر کودک همراه بوده و افکار عمومی را بهشدت جریحهدار کرده است. این سطح از خشونت نشان میدهد که ما با یک حادثه اتفاقی یا جنایت ساده روبهرو نیستیم، بلکه با وضعیتی مواجهایم که در آن جان کودک، کمهزینهترین قربانی ناامنی و بیمسئولیتی شده است.
وقتی کودکی با چنین قساوتی کشته میشود، پیام روشن است: قاتل یا قاتلان، خود را در امان میدانند. این اطمینان نه از نبود قانون، بلکه از نبود اراده جدی برای اجرای قانون و حفاظت از جان شهروندان میآید. تجربههای گذشته به عاملان خشونت آموخته که سکوت، انفعال و فراموشی، سرنوشت بسیاری از پروندههای مشابه در بلوچستان است.
پرسش اصلی اینجاست که چرا قاتلان کودکان بلوچ همچنان در حاشیه امن حرکت میکنند؟
پاسخ را باید در سالها بهحاشیهراندن بلوچستان جستوجو کرد؛ جایی که فقر گسترده، ترک تحصیل کودکان، نبود خدمات حمایتی و تبعیض ساختاری، جان نهتنها کودکان بلکه شهروندان بلوچ را بیدفاع کرده است. در این جغرافیا، امنیت شهروند عادی همواره قربانی ملاحظات سیاسی بوده و نهادهای مسئول، بهجای پیشگیری و پاسخگویی، یا غایباند یا بیاثر.
انفعال حاکمیت در برابر قتل «یوسف شهلیبر» یا «محمد خالقی» یک خطا یا سهلانگاری موردی نیست؛ یک رویه تثبیتشده است. رویهای که با تحقیقات ناقص، نبود شفافیت و بایگانیکردن پروندهها، عملاً مصونیت عاملان جنایت را تضمین میکند. این سکوت، چراغ سبزی برای تکرار خشونت است؛ پیامی آشکار که میتوان کشت و ناپدید شد، بیآنکه پاسخگو بود.
محمد خالقی تنها قربانی یک جنایت نیست؛ او قربانی سیستمی است که جان کودک بلوچ را در اولویت نمیبیند. این قتل، نماد شکست عدالت، امنیت و انسانیت در بلوچستان است. تا زمانی که مسئولیتپذیری جایگزین سکوت نشود و پاسخگویی به مطالبه عمومی تبدیل نگردد، تکرار چنین فجایعی نه یک احتمال، بلکه یک قطعیت تلخ خواهد بود.
امروز نام او محمد خالقی است، ۱۳ ساله. فردا، اگر این سکوت ادامه یابد، فقط نامها تغییر خواهند کرد.
Be the first to comment