
✍ مراد بلوچ
در روزگاری که سرزمین بلوچستان با خون فرزندانش رنگین شده و بوی باروت و بیعدالتی، جان مردم را خفه کرده، تماشای رقابت ریشسفیدان قلابی و ملاهای حکومتی در محکوم کردن حمله به نهاد قضایی جمهوری اسلامی ایران در زاهدان، چیزی جز سیرک ریا، تلخ و خونآلود نیست.
آری، حمله مسلحانه به هر نهاد و کشتار کور، راه رسیدن به آزادی نیست؛ خشونت، زاینده خشونت است. اما آیا واقعاً ریشه این چرخه جهنمی را نمیشناسیم؟ نخستین سنگ را چه کسی پرتاب کرد؟ بنیانگذار این خشونت، سالهاست نامش جمهوری اسلامی ایران است؛ نظامی که عدالت را در چوبه دار میبیند و اقتدار را در گلولهای که در سینه یک کودک پنجساله خالی میشود.
وقتی یوسف شهلیبر، کودک پنجساله بلوچ با پنج گلوله در خون خود غلطید، ریشسفیدان قلابی در کدام پستو پنهان بودند؟
وقتی در روستای گونیچ، زنان بیدفاع هدف گلوله قرار گرفتند و مادری جنین خود را از دست داد، کدام یک از این مدعیان اخلاق حتی نگاهی انداختند؟
وقتی حسنیه کلکلی، معلم بلوچ و سرپرست چهار کودک یتیم، هدف قرار گرفت، صدایی از اینان بلند شد؟
اکنون اما ناگهان همه زبان گشودهاند. برخی حتی که صداوسیمای حکومتی وقعی به آنها ننهاد، دوربین به دست گرفتند، عکس و ویدیو ساختند، بیانیه صادر کردند و نگران زن و کودک شدند؛ مظلومنمایی برای حکومتی که خود، زن و کودک بلوچ را یا به خاک سپرده یا به بند کشیده است.
اینها همانهاییاند که در اعدامهای دستهجمعی بلوچها، در جمعههای خونین زاهدان و خاش، دهان بسته داشتند. اما امروز، با وقاحتی بیسابقه، برای جلب رضایت اربابان امنیتیشان، به صف محکومیت پیوستهاند — نه برای محکومکردن خشونت، بلکه برای محکومکردن «بیاجازه بودن» آن.
مردم بلوچستان خوب میشناسند این چهرهها را. برایشان روشن است که اینان نه صدای عدالت، بلکه بلندگوی قدرتاند؛ نه ریشسفیدان مردم، بلکه ریشسفیدان مزدور. نه در کنار مظلوم، که همسفره با ظالم.
و بدانید؛ تاریخ بلوچستان، این روزها را فراموش نخواهد کرد. نام شما را نه در زمره صلحطلبان، بلکه در فهرست شرکای جنایت ثبت خواهد کرد. همان تاریخ خواهد نوشت که در روزهای خون و غربت، نه تنها سکوت کردید، بلکه آگاهانه در دستگاه پروپاگاندای سرکوب، نقش ایفا نمودید.
Be the first to comment