تجزیه‌طلبی یا حق تعیین سرنوشت؟ بررسی کاربرد برچسب سیاسی در مواجهه با خواسته‌های ملت‌های غیرفارس

✍ زِروان بلوچ

در منظومه‌ سیاسی ایران، واژه‌ «تجزیه‌طلب» بیشتر از آن‌که مفهومی حقوقی یا بی‌طرفانه داشته باشد، ابزاری است برای برچسب‌زنی، تخریب و سرکوب خواسته‌های مشروع ملت‌های غیرفارس. این برچسب از سوی جمهوری اسلامی ایران و همچنین جریان‌های مرکزگرای اپوزیسیون، از جمله طیف سلطنت‌طلب، علیه کسانی به‌کار می‌رود که از حق تعیین سرنوشت ملت خود سخن می‌گویند. در این چارچوب، هرگونه مطالبه‌گری برای عدالت سیاسی، فرهنگی یا مشارکت برابر در قدرت، به‌جای شنیده‌شدن، با انگ «تجزیه‌طلبی» مواجه می‌شود.

اما بررسی واقعیت تاریخی ملت‌های غیرفارس و جغرافیای سیاسی منطقه نشان می‌دهد که این ملت‌ها، از جمله بلوچ، کرد، ترکمن، عرب و ترک، پیش از شکل‌گیری ساختار دولت-ملت مدرن در قرن بیستم، دارای سرزمین، زبان، هویت و نظام‌های اجتماعی مستقل بوده‌اند. فرآیندهای ملت‌سازی اجباری، مرزبندی‌های استعماری و سرکوب زبان و فرهنگ‌های غیرفارس، این ملت‌ها را از حقوق اساسی خود محروم ساخته و آنان را در ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به حاشیه رانده است.

برای نمونه، ملت بلوچ امروز در سه کشور ایران، پاکستان و افغانستان پراکنده است. همین وضعیت برای کردها در چهار کشور، ترکمن‌ها در چند سرزمین و ترک‌ها در ایران و جمهوری آذربایجان نیز صادق است. با این‌حال، هیچ‌کدام از این ملت‌ها در ساختارهای سیاسی موجود، از حق اداره‌ سرزمین خود، استفاده از زبان مادری در آموزش، یا مشارکت برابر در قدرت مرکزی برخوردار نبوده‌اند.

روند یکسان‌سازی هویتی و سیاسی، برخلاف تصور برخی جریان‌ها، تنها محصول سیاست‌های جمهوری اسلامی نیست، بلکه پایه‌های آن در دوران سلطنت پهلوی نهاده شده است. رضاشاه با الگوبرداری از مدل‌های متمرکز اروپایی، تلاش کرد ایران را به‌مثابه‌ «ملت واحد فارس‌زبان» بازتعریف کند. در این پروژه، زبان‌ها، لباس‌ها، سنت‌ها و ساختارهای بومی ملت‌های غیرفارس سرکوب یا ممنوع شدند و واژگانی چون «اقلیت قومی» جایگزین تعبیر «ملت» گردید. رسانه‌های محلی تعطیل، آموزش به زبان‌های غیرفارسی ممنوع و نهادهای مدنی ملت‌ها تضعیف یا نابود شدند.

جمهوری اسلامی نیز با تداوم همان سیاست‌ها و با بهره‌گیری از ابزارهای امنیتی و مذهبی، نه‌تنها هویت این ملت‌ها را به رسمیت نشناخته، بلکه با سازوکارهای سخت‌گیرانه‌تری سرکوب را تعمیق کرده است. در نتیجه، ملت‌هایی چون بلوچ، کرد، عرب و ترکمن، نه‌تنها از دسترسی به حق تعیین سرنوشت محروم‌اند، بلکه حتی خواسته‌های حداقلی آن‌ها همچون آموزش به زبان مادری یا توسعه‌ متوازن نیز با اتهامات امنیتی روبه‌رو می‌شود.

در این وضعیت، پرسش اصلی آن است که واقعاً چه کسی «تجزیه‌طلب» است؟ آیا ملت‌هایی که خواستار پایان حاشیه‌نشینی، بازشناسی هویت خود و تعیین آزادانه‌ سرنوشت خویش هستند، باید به‌خاطر این مطالبه‌گری، به‌عنوان تهدید امنیتی معرفی شوند؟ یا آنکه ساختارهایی که با انکار این هویت‌ها، مسیرهای مشارکت مسالمت‌آمیز را مسدود می‌کنند، زمینه‌ساز فروپاشی اعتماد اجتماعی‌اند؟

برچسب تجزیه‌طلبی، در عمل، ابزاری برای ادامه‌ مرکزگرایی و انکار دموکراسی چندملیتی در جغرافیای کنونی ایران است. این در حالی‌ست که حق تعیین سرنوشت، حقی شناخته‌شده در اسناد بین‌المللی و منشور سازمان ملل است که الزماً به معنای جدایی یا خشونت نیست، بلکه می‌تواند از مسیرهای قانونی و دموکراتیک از جمله همه‌پرسی آزاد محقق شود.

راه برون‌رفت از چرخه‌ سرکوب و بی‌اعتمادی، نه بازتولید انحصار قدرت توسط نیروهای مرکزگرای جدید، بلکه پذیرش واقعیت چندملیتی و تمرکز بر عدالت، برابری و مشارکت آزادانه‌ ملت‌ها در تصمیم‌گیری است. این مسیر می‌تواند از فدرالیسم، خودگردانی یا اشکال دیگری از حق تعیین سرنوشت عبور کند، اما در همه‌ آن‌ها، اصل بنیادین باید احترام به اراده‌ ملت‌ها باشد. بنابراین آینده‌ای عادلانه از مسیر واهمه‌سازی از واژه‌ها نمی‌گذرد، بلکه نیازمند گفت‌وگویی ریشه‌ای با ملت‌ها درباره‌ سرنوشت‌شان است.

Be the first to comment

Leave a Reply

Your email address will not be published.


*