✍ مهسا میرلاشاری
در روزهایی که جمهوری اسلامی ایران با خشم از کشتهشدن چند فرمانده بلندپایه سپاه در خاک ایران توسط اسرائیل سخن میگوید و وعده “انتقام سخت” سر میدهد، یادمان نمیرود که همین نظام، سه سال پیش خون هزاران معترض بیسلاح را در خیابانها، کوچهها، خانهها و حتی مساجد کشور بر زمین ریخت و هیچ عزاداریو هیچ پاسخگویی در قبالش ارائه نداد.
روز جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، بسیاری فرماندهان سپاه در نقاط حساس نظامی کشور کشته شدند؛ اتفاقی که نشان از شکاف امنیتی جدی در ساختار دفاعی ایران دارد. اما آنچه این اتفاق را تلختر میکند، واکنش دوگانه نظام نسبت به جان انسانهاست. کشتهشدن نظامیان با اطلاعرسانی رسمی و تهدیدهای بینالمللی پاسخ داده میشود؛ درحالیکه قتل صدها نمازگزار در «جمعههای خونین زاهدان و خاش» و شلیک مستقیم به چشم، قلب و مغز جوانان در اعتراضات ۱۴۰۱، نه تنها بیپاسخ ماند، بلکه با انکار و تحقیر همراه شد.
آیا خون فرماندهان سپاه از خون مردم عادی رنگینتر است؟ آیا جان کودک بلوچ یا دختر معترض تهرانی، شایسته عزاداری و دادخواهی نیست؟ این پرسشها سالهاست که بیپاسخ ماندهاند، اما وجدان جامعه بیدار است و تاریخ نشان داده است که هیچ ظلمی بدون بازگشت نمی ماند و هیچ خونی بی تاوان بر زمین نمی ریزد.
آنچه امروز پس از سه سال از آن حوادث تلخ در منطقه میگذرد، بیش از آنکه نبردی امنیتی باشد، بازتاب ظلمهایی است که سالها در داخل مرزهای ایران نادیده گرفته شدهاند. آه مادران بلوچ، نالههای پدران کرد و اشکهای بیصدای هزاران خانوادهای که جوانشان را از دست دادهاند.
کسانی که امروز برای فرماندهان خود اشک میریزند، همانهاییاند که اشک مادران خدانور لجهای، سپهر شیرانی، نیکا شاکرمی، کیان پیرفلک را ندیدند. مردم فراموش نمیکنند که چگونه بر کشتهشدگان خرده گرفتند، مرگشان را دروغ خواندند و گلولهها را انکار کردند.
اینبار، شاید موشکها از آنسوی مرز آمده باشند، اما ریشه آسیبپذیری نظام، در بیعدالتی داخلیاش است. حکومتی که پشت به مردم کند، دیوارهای پدافندیاش هم تاب نمیآورند زیرا خون بیگناه، چه در زاهدان ریخته شود و چه در تهران، انتقام خود را از طریق تاریخ، حقیقت و مقاومت خواهد گرفت.
Be the first to comment