جنبش «حق تعیین سرنوشت» در بلوچستان، از دوست محمدخان تا به امروز

✍️برهان بلوچ

حق تعیین سرنوشت، بنیادی ترین مسئله تاریخی بلوچستان در یک قرن اخیر بوده که سرنوشت چندین نسل ملت بلوچ را با خود گره زده است. بدیهی است که مردم بلوچ در عین خلق هويت تاريخى ويژه‌ی خود و نظم اجتماعی متناسب با نيازشان در طی هزاره ها زندگی مشترک، همچنین در شکل گیری و تحکیم ساختار قدرت در ایران و امپراطوری های آن نقش تعیین کننده ای داشته اند. اما در سده های اخیر و به ویژه از دوره قاجاریه و پس از آن، مسئله حق تعیین سرنوشت ملت بلوچ و حقوق سیاسی و انسانی آنان دستخوش جاه طلبی رژیم‌های حاکم و پروژه های استعماری دول غربی گشته و مطالبات جامعه بلوچ را به تدریج از حق حاکمیت ملی به حق موجودیت آنان تنزل داده است.

موقعیت استراتژیک بلوچستان، همواره حق حاکمیت ملی بلوچ و منافع اقتصادی و ایدئولوژیکی قدرت‌های منطقه و فرامنطقه‌ای را در تقابل یکدیگر قرار داده است. اهمیت این مسئله حیاتی منجر به ایجاد یک جنبش مقاومت ملی‌گرایی پیشرو در یک سده اخیر در بلوچستان گردیده است. 

میردوست‌محمدخان که الهام بخش نیروهای ملی گرای مترقی تا به امروز بوده است، منادی و بنیان گذار این حرکت تاریخی در دوره معاصر بلوچستان بشمار می آید.

دوست محمدخان در دوره‌ی خود، دست به چند اقدام مهم زد که فهم سیاسی عمیق او را از ماهیت حاکمیت ملی متناسب با شرایط عصر خود نشان می دهد. وی فرصتی که قانون مشروطیت با به رسمیت شناختن سیستم عدم تمرکز در ایران فراهم کرده بود را برای گذار به یک نظم سیاسی جدید در بلوچستان هزینه نمود. دوست محمدخان با مجاب ساختن حکومت مرکزی از طریق نماینده خود در مجلس ملی ایران، مدارس آموزشی جدید در بلوچستان را پایه گذاری نمود که عصری نو را در کالبد سرزمین بلوچستان دمید. او نحوه تعامل با حکومت مرکزی را به خوبی می دانست بگونه‌ای که متضمن توازن قدرت و مانع لطمه خوردن حق حاکمیت ملی بلوچ باشد.

دوست محمدخان بر آن بود تا این نظم سیاسی مترقی را بر سرتاسر مناطق بلوچستان بگستراند، اما قدرت طلبی های طایفه‌ای و دخالت دول استعماری او را ناکام گذاشت. سناریویی که عاقبت با شعار «یک ملت – یک دولت» پس از لگدمال نمودن قانون مشروطیت، بلوچستان و تمامی مناطق ملیت های ایران را به خاک و خون کشید.

اگرچه دوست محمدخان در تحقق کامل حق تعیین سرنوشت ملت بلوچ ناکام ماند، اما آرمان های او بعداً چراغ راه نسل جوان و بیدار بلوچ گشت. رژیم پهلوی علیرغم اعمال حداکثر ستم و سبعیت خود نتوانست جنبش ملی‌گرای بلوچ را به انزوا بکشاند، حرکت ملی گرایی بلوچ در اواخر رژیم پهلوی گسترش یافت و افکار عمومی جامعه را نسبت به عدم مشروعیت این رژیم توتالیته‌ی مستبد آگاه نمود. پس از سرنگونی شاه، نیروهای مترقی بلوچ از طیف های مختلف، در تشکل جدید سازمان دموکراتیک مردم بلوچستان گردهم آمدند.

دانشجویان بلوچ، گروه های مبارز مردمی و سازمان دموکراتیک مردم بلوچستان توانستند مسئله حق تعیین سرنوشت را به یک مطالبه عمومی در جامعه بلوچ تبدیل کنند. اما جمهوری اسلامی بر خلاف شعارهای ابتدایی‌اش که وعده اعطای اختیارات به نواحی اتنیکی ایران را داده بود، تمرکز قدرت را شدت بخشید، فعالیت سازمان های آزادی خواه را برنتابید و آنها را تار و مار کرد. استبدادی که متاسفانه بر خدعه‌ی نیروهای ملی گرای مرکز و عدم باور به حق تعیین سرنوشت ملت های تحت ستم استوار بوده و هست.

معمولاً جریان های سیاسی متعلق به ملت حاکم، ستم ملی را به عنوان یک مشکل ویژه ملت های تحت ستم ارزیابی کرده و تا زمانی که مجبور نباشند، از شناسایی حق حاکمیت ملی ملت‌های تحت ستم برای جلوگیری از جنگ و خونریزی طفره خواهند رفت، چرا که هرگونه تقسیم قدرت چه به شکل خودمختاری، فدراتیو و یا کنفدراتیو را اولین قدم در جهت جدایی ملت های غیرفارس و تجزیه‌ی نهایی ایران ارزیابی می‌کنند.

بدیهی است که جدایی ملت هایی مانند کرد و بلوچ نه به نفع این ملت ها و نه به نفع منطقه است؛ و این روشن است که جدایی کردها باعث تغییرات اساسی مرزی در چهار کشور منطقه یعنی ایران، ترکیه، سوریه و عراق می‌شود – همانطور که جدایی بلوچ ها سبب تغییرات اساسی در مرزهای سه کشور ایران، افغانستان و پاکستان می‌گردد. تغییر در این مرزها با توجه به فقدان یک فرهنگ دموکراتیک و لیبرال، منجر به جنگ های داخلی بین ملت ها و دولت ها در سراسر منطقه خواهد شد. با آگاهی از چنین سناریوی خطرناکی، اکثر نیروها و جریان های مترقی وابسته به ملت های تحت ستم ایران، خواهان اتحاد ملت ها و مشارکت برابر در حاکمیت سیاسی، در جهت تأمین منافع ملی، فرهنگی و اجتماعی در یک کشور آزاد و دموکراتیک هستند.

تکمیل و به سرانجام رساندن چنین سیاستی که برای تمامی گروه های ذینفع قابل قبول باشد و در عین حال متضمن حق تعیین سرنوشت ملیت های ایرانی باشد، با مدارا و تعامل سیستماتیک در بین نیروهای مترقی و آگاه امکان پذیر است. هم اکنون این دیالوگ و مطالبه‌ی بحق بیش از دو دهه است که توسط نیروهای دموکراسی خواه بلوچ در نهادهای بین المللی از جمله UNPO، احزاب و سازمان های حقوق بشری بشکل جدی در حال پیگیری است و توانسته مسئله بلوچستان و حقوق ملت بلوچ را در سطح بین المللی برجسته نموده و بعنوان یک بخش غیرقابل انکار در گفتگوهای بین المللی بگنجاند.

منابع:

کتاب/ ناسیونالیسم بلوچ در سایه افغانستان – سلیگ هاریسون

مقاله/ نگاهی نوین به مسئله حاکمیت ملی – ناصر بلیده ای

کتاب/ ایران و اقوامش: جنبش ملی بلوچ – دکتر محمد حسن حسین بر

کتاب/ بلوچستان در عصر قاجار – عبدالودود سپاهی”

Be the first to comment

Leave a Reply

Your email address will not be published.


*